\ روسياهي اش به تو نميماند...

برهنه ات میکنند تا بهتر شکسته شوی...

نترس گردوی کوچک...!

آنچه سیاه میشود روی تو نیست،دست آنهاست...

(نیمایوشیج)



تاريخ : چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:, | 14:14 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

تنها جایی که حجاب داشت هنگام نماز خواندن بود؛ گویا تنها کسی که به او محرم نبود خداوند بود...



تاريخ : جمعه 18 بهمن 1392برچسب:, | 21:56 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

آااااااااای پسری که کار امروزت بازی با دل دختراست و با اشکاشون، حس شاخ بودن بهت دست میده.یادت نره دنیا گرده؛ فردا پدر میشی!و اشکای دخترت کمرت رو میشکنه!!



تاريخ : پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:, | 21:41 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

گاهی دلم میخواهد خرمایی بخورم!فاتحه ای بخوانم برای روحم!شادیش ارزانی آنهایی که بودن و رفتنم برایشان فرقی ندارد...



تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, | 20:34 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

میدونی اگه خودکارتو گم کنی،چی میشه؟!!



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, | 20:21 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

 


امااااااان از یادها....
کاش آنهایی که قرار نیست در زندگی آدم بمانند تمام یادها و خاطراتشان را با خود ببرندو
هیچ ردی از خود باقی نگذارند تا وقتی پاییز میرسد،دم غروب اشک میهمان چشمها نگردد.
وقتی جوانی تصورت بر این است که کم کم پیر میشوی و این فاجعه تمام میشود
اما وای از زمانی که ببینی پیر شدهای ولی هنوز یادها ولت نمیکنند؛
بله!این کابوس تمام شدنی نیست....
وقتی که هوای خنک پاییزی هوشیارت کند و حس کنی که غمگینی و به پهنای آسمان دلت باریدن 
میخواهد...


تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, | 22:32 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

حواسمان باشد...داریم به سمتی میرویم که:بی حیایی"مد"! 
بی آبرویی"کلاس"! دود"تفریح"! رابطه با نامحرم"روشنفکری"!
گرگ بودن"رمز موفقیت"! بی فرهنگی"فرهنگ"!...پشت به ارزشها
و اعتقادات،نشانه ی رشدونبوغ است!
خدایا؛ممنون که نه باکلاسم،نه روشنفکر ونه..!فقط تورا میخواهم وبس...
و تو  ای(.....)مواظب ایمانت باش نکند خدارا گم کنیم....


تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, | 15:1 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |

پدر مادر شما هم متهمید....

شبها،تا پاسی از شب بیدار است.روزها به ظاهر در مدرسه و کلاس اما فکروذهنش جای دیگری است.مدام یا گوشی به دست دارد یا در نت مشغول چت است این میان کسی نیست بپرسد:در چه حالی؟!... کم کم شروع میشود؛دل میلرزد،دلبسته میشود.درگیر میشود.روزی را نمیتواند بدون او،بدون یاد او سر کند. آنقدر که شارژ ماهیانه ی اینترنت و تلفنش سر به فلک کشیده؛و بازهم کسی نیست بپرسد:چرا؟؟
حکایت،حکایت غریبی نیست.حکایت این روزهای نوجوانانی است که فقط بزرگ میشوندوحکایت خانواده هاو پدرومادرهایی که زندگیشان شده کاروکاروکار....و فکر نمیکنند فرزندشان در خانه تنهاست ؛و گاهی تمام یک روز را تنهاست،او به جز خوراک و پوشاک و پول به چیزهای دیگری هم نیاز دارد.
فرزندی که تنهاست،محبت میخواهد اما نمیبیند و وقتی چاره ای نمیابد،برای درمان تنهایی اش از راه دیگری چاره میجوید.حال فرقی نمیکند خیابان باشد یا نت و چت.آسیب یکی است.آسیب،دل بستن به غیر است.آسیب احساساتی است که به بازی گرفته میشود و حتی هنوز هم نه پدر چیزی میفهمد و نه مادر،اگر بفهمند هم معلوم نیست چه بر سر نوجوان خواهد آمد...چقد متهم  و سرزنش خواهد شد...آن وقت تازه ه ه ه ه میپرسند"چرااااا؟؟؟!!"


تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:, | 13:35 | نویسنده : ♠❤♠MAHTAB♠❤♠ |